دستگاه گوارش انسان | |
---|---|
دستگاه گوارش انسان |
دستگاه گُوارش یکی از دستگاههای فعال در بدن انسان و بعضی از جانداران است. این دستگاه در انسان و مهرهداران به صورت لولهٔ گوارشی، و در جانوران تکامل نیافته مثل اسفنجها یا کیسهتنان به صورت کیسهٔ گوارشی وجود دارد. باید توجه داشت که دستگاه گوارش در جانوران براساس نوع غذایی که میخورند به شکلهای مختلفی وجود دارد. اما به طور کلی دستگاه گوارش آنها از چهار بخش بلع، گوارش، جذب و دفع تشکیل شدهاست. بعضی از جانوران که به صورت انگل زندگی میکنندمانند کرم کدو اصلاً دستگاه گوارش ندارند و به طور مستقیم و با عمل انتشار مواد غذایی تجزیه شده را از طریق پوست وارد بدن خود کرده و مورد استفادهٔ سلولهای خود قرار میدهند (مثل کرم کدو).
دستگاه گوارش انسان که از دهان تا مقعد امتداد دارد، از لولهٔ گوارشی و غدههای گوارشی تشکیل شدهاست و حدود هفت متر طول دارد. غدد گوارشی شامل غدههای بزاقی، غدههای دیوارهٔ معده و روده، پانکرآس و کبد است. لولهٔ گوارشی نیز شامل دهان، حلق، سرخنای (مِری)، معده، رودهٔ باریک، رودهٔ بزرگ و راستروده میشود. هر چیزی که وارد معده میشود با آنزیمهای درون معده مخلوط میگردد تا با اجزا ساده تری تجزیه شود. سپس این مخلوط از معده خارج شده و به رودهها میرود تا از آنجا، مواد غذایی تجزیه شده جذب جریان خون شوند. مواد غذایی تجزیه شده از طریق جریان خون به سرتاسر بدن میروند و در اختیار یاختههای بدن قرار میگیرند تا در آنها مصرف شده و یا ذخیره شوند. اجزای غذایی که جذب نمیشوند از بدن دفع میگردند (از طریق مدفوع).
از هنگامی که شما شروع به جویدن غذا میکنید، هضم غذا نیز شروع میگردد. دهان در اثر جویدن و آنزیمهای موجود در بزاق باعث گوارش مکانیکی (توسط [دندان]ها و ماهیچههای فک پایین) و شیمیایی میشود. بزاق مخلوطی از ترشحات سه جفت غدهٔ زیرزبانی، زیرآروارهای و بناگوشی است. مادهٔ دیگری نیز در آن وجود دارد که موسین نام دارد و به هنگام مخلوط شدن با آب به مادهٔ چسبناک و قلیلیایی به نامموکوز تبدیل میشود و باعث چسبیده شدن ذرات جویدهشده به هم و تسهیل در بلع میشود. غدههای ترشح کنندهٔ موسین در سراسر لولهٔ گوارشی وجود دارند. در بزاق آنزیمی به نام پتیالین وجود دارد که یک آمیلاز ضعیف است و از غدد بناگوشی ترشح میشود. این آنزیم کربوهیدراتها حمله کرده و نشاسته را به مالتوز تبدیل میکند. آنزیم دیگر موجود در بزاق لیزوزیم است که باعث ضدعفونی دهان و از بین رفتن باکتریها میشود. بنابراین بزاق باعث گوارش، ضدعفونی حفرهٔ دهان، کمک به حس چشایی، مرطوب نگاه داشتن دهان و تسهیل سخن گفتن میشود. پس از جویده شدن، غذا در اثر عمل بلع به مری و از طریق آن به معده راه مییابد. دهان اولین عضو دستگاه گوارش بدن است که غذا و آب برای گوارش اول وارد این عضو میشوند. دهان شامل حفره دهان، دندانها، زبان، بزاق، لثه و سقف دهان است فک بالا ثابت است و حرکت نمیکند. ولی فک پائین حرکت دارد و عمل باز و بسته شدن دهان را انجام میدهد. در داخل استخوان هر فک حفراتی وجود دارد که ریشه دندانها در آن قرار میگیرد. در این حفرات دندانها بوسیله الیاف دور دندان به استخوان فک متصل میشوند. روی آروارهها و دور دندان را لثه میپوشاند. به آرواره لثه و الیاف نگهدارنده دور دندان بافت نگهدارنده دندان گفته میشود. دهان انسان در اعمال زیادی نظیر حرف زدن خندیدن. چشیدن . گاز گرفتن. جویدن و بلعیدن غذا شرکت دارد. اولین قدم در راه گوارش غذا. خرد کرد و جویدن مواد غذایی است که توسط دندانها صورت میگیرد . هرکدام از دندانها با شکل خاص خود به عمل جویدن کمک کی کنند. دندانهای پیشین برای بریدن . دندانهای نیش برای پاره کردن و دندانهای آسیا برای خرد کردن لقمه شکل گرفتهاست.
پس از جویده شدن غذا، زبان بالا میرود و به کام میچسبد. پس از آنکه گیرندههای مکانیکی گلو تحریک شدند زبان کوچکبینی را میبندد. اپیگلوت نیز راه نای را بسته و به این ترتیب غذا وارد مری میشود و توسط حرکات دودی ماهیچههای حلقوی مری به دهانهٔ معده میرسد. این بخش که کاردیا نام دارد در حالت عادی منقبض بوده و مانع بازگشت غذا از درون معده به مری میشود. وقتی امواج دودی به کاردیا میرسند باعث بازشدن آن و ورود غذا به درون معده میشوند. آنگاه معده توسط آنزیمها و حرکات خود غذا را به مادهای خمیری به نام نیز بالا میرود و راه کیموس تبدیل میکنند.
مواد ترشحشده به درون معده عبارتاند از موسین (که با تشکیل لایهای قلیایی از موکوز از دیواره معده در برابر شیرهٔ اسیدی معده محافظت میکند)، اسید کلریدریک، فاکتور داخلی معده (که باعث جذب ویتامین ب۱۲ میشود)، چند پروتئاز که به طور کلی پپسینوژن خوانده میشوند و باعث تجزیهٔ پروتئینها به اسیدآمینه میشوند و گاسترین (محرک ترشح اسید کلریدریک).
روده کوچک شما دارای سه قسمت میباشد. اولین قسمت روده کوچک که درست بعد از معده قرار دارد را اصطلاحاً " اثنی عشر «یا دوازدهه ویا» دئودنوم " (Duodenum) مینامند، که کوتاهترین قسمت روده کوچک میباشد. دو قسمت دیگر روده کوچک که بعد از دوازدهه (اثنیعشر) قرار دارند به ترتیب عبارتاند از تهیروده (Jejunum) و درازروده[۱] (Ileum) که به روده بزرگ متصل میگردد. وقتی غذا از معده وارد دوازدهه میشود، به علت مخلوط بودن با اسید معده، هنوز اسیدی میباشد. در محل دوازدهه، یک شیره گوارشی قلیایی به این غذا اضافه میگردد تا حالت اسیدی آن را خنثی نماید. این شیره گوارشی از عضوی که در قسمت زیر معده قرار دارد و به آن اصطلاحاً لوزالمعده گفته میشود ترشح میگردد، که حاوی آنزیمهایی است که باعث ادامه هضم غذا میشود. صفرا نیز در همین محل به غذا اضافه میگردد صفرا مایعی سبز رنگ است که در کبد شما ساخته میشود و سپس از کبد به کیسه صفرا وارد میگردد تا در آنجا ذخیره شود. این صفرا به حل شدن مواد غذایی چرب کمک مینماید. وقتی که شیره گوارشی وظیفه خود را انجام داد، مواد غذایی اصلی به اجزا ساده تر خود تجزیه میشوند که عبارتاند از:
در قسمتهای پایین تر روده کوچک (یعنی در تهیروده و درازروده)، فراورده نهایی غذای گوارده از طریق دیواره روده کوچک به جریان خون جذب میگردند. بر اثر انقباضات موجی شکل عضلات دیواره رودهها، غذا در طول روده حرکت کرده وبه جلو میرود. این حرکت را اصطلاحاً " پریستالسیس «(peristalsis) مینامند. دیواره رودهها صاف نیست بلکه دارای میلیونها برجستگی انگشت مانند به نام» پرز" (Villi) میباشد. این پرزها باعث میشود که سطح وسیعی در رودههای شما ایجاد شود تا جذب غذاها بهتر صورت گیرد. ویتامینهای محلول در آب و مواد معدنی در این مرحله، جذب جریان خون میشوند. وقتی که مواد غذایی جذب جریان خون شد، باقیمانده غذایی که هضم نشدهاست وارد روده بزرگ میگردد بدن شما میتواند بعضی از مواد غذایی، مثل آنهایی که ایجاد انرژی میکنند و بعضی از ویتامینها و مواد معدنی را ذخیره نماید. اضافی مواد غذایی که بدن نمیتواند آنها را ذخیره نماید از طریق مدفوع از بدن خارج میگردد. سلولهای دیوارهٔ پرزها برجستگیهای کوچکتری یه نام ریزپرز دارند.
روده بزرگ شامل کولون (Colon)، راستروده (Rectum) و مقعد میباشد. طول روده بزرگ حدود یک متر است. آبی که برای هضم غذاها مورد استفاده قرار گرفت بود در روده بزرگ باز جذب میشود و باعث میشود که مدفوع بدون آب و خشک ایجاد شود.
هنگامی که مدفوع به راست روده میرسد، بر اثر انقباضات واکنشی که در راستروده ایجاد میشود و ماهیچههای دریچه یا اسفنکتر مقعد را شل مینماید، احساس دفع مدفوع به شخص دست میدهد. اسفنکترهای مقعد، ماهیچههای حلقویمدفوع میکنند، در حالیکه سایرین روزی یک بار و بعضیها نیز هر دو یا سه روز یک بار مدفوع میکنند که تمام این موارد طبیعی هستند. شکلی میباشند که کنترل بازشدن و بسته شدن مقعد را در اختیار دارند. معمولاً حدود یک تا سه روز طول میکشد که غذا از دهان تا مقعد برسد. بعضی از افراد روزی دو یا سه بار
با نگاهی به سوالات کنکور هاس سال قبل و امسال متوجه طرح شدن یک یا دو سوال از فصل اول زیست شناسی سوم میشویم که یا بصورت مستقیم بوده و یا بصورت ترکیبی مثل کنکور سال92 خواهد بود.برای اینکه به سوالات مستقیم این فصل پاسخ گو باشیم لازم است به تمامی شکل های این فصل و قید های بکار رفته در فصل را به دقت مطالعه کنیم.اما برای پاسخ گویی به سوالات ترکیبی لازم است علاوه بر دانش در مورد فصل مورد نظر درباره سایر فصول کتاب نیز اطلاعات لازم و کافی داشته باشیم.به عنوان مثال به تست ترکیبی زیر دقت کنید:
سوال ترکیبی 1:
اگر به شکل سال دوم دقت میکردیم متوجه میشدیم که این شکل مربوط به شبکه آندوپلاسمی زبر میباشد لذا با توجه به اینکه پلاسموسیت ها پادتن تولید میکنند شبکه آندوپلاسمی زبر و گلژی فراوان نیز دارند.یعنی گزینه 3 جواب میباشد.
دستگاه عصبی | |
---|---|
The Human Nervous System. | |
لاتین | systema nervosum |
دستگاه عصبی یا سیستم عصبی یا سامانهٔ عصبی (Nervous System) در بدن جانوران به هماهنگی فعالیتهای ماهیچهها پرداخته، اندام گوناگون را تحت نظارت درآورده، و ایجاد و توقّف ورودیهای مربوط به حواس مختلف را باعث میشود. وظیفه کنترل اعمال بدن بر عهدهٔ دو سامانهٔ عصبی و غدهای درونی میباشد، که از این میان، سامانهٔ عصبی، از یاختههای عصبی و یاختههای کمکی تشکیل شدهاست.
به این ترتیب دستگاه عصبی، با ساختار و کار ویژهای که دارد، در جهت ایجاد هماهنگی بین اعمال سلولها و اندامهای مختلف بدن تمایز و تکامل یافتهاست. خواص ویژهٔ آن عبارت اند از تأثیرپذیری نسبت به محرکهای خارجی، ایجاد یک جریان عصبی که نمایانگر تأثیر محرک است، هدایت جریان عصبی از یک نقطهٔ دستگاه به نقطهٔ دیگر و سرانجام انتقال آن از یک واحد عصبی به یک واحد دیگر.
تقسیمبندی دستگاه عصبی معمولاً بر دو مبنای کالبدشناختی (آناتومیک) و کارکردی صورت میگیرد.
دستگاه عصبی را از دیدگاه کالبدشناختی به دو بخش تقسیم مینمایند، که عبارتاند از:
از دیدگاه کارکردی سامانهٔ عصبی را به دو بخش تقسیم مینمایند:
سامانهٔ عصبی سه وظیفه اصلی دارد: دریافت پیامهای حواس، ترکیب دادهها واعمال حرکات. این فعالیتهای عصبی به طور کلی در دو جهت انجام میگیرند: تنظیم فعالیتهای درونی بدن و تنظیم موقعیت جانور نسبت به محیط اطراف. البته در اغلب موارد، هر دو نوع تنظیم عصبی داخلی و خارجی با هم کار میکنند. دریافت حواس هنگامی اتفاق میافتد که بدن از راه نورونها، گلیا و سیناپسها به گردآوری اطلاعات و دادهها میپردازد. دستگاه عصبی از سلولهای عصبی قابل تحریک و سیناپسهایی پایه ریزی میگردد که سلولها را به یکدیگر یا به مراکز سراسری و یا به دیگر نورونها متصل میکنند. کارکرد این نورونها بر پایه تحریک و بازدارندگی است. روش ارتباط میان سلولهای عصبی است که تعیین کننده کارکرد آنها میباشد.
رشتههای عصبی آوران محرکهای عصبی را از گیرندههای حسی به مغز و نخاع هدایت میکنند. پردازش اطلاعات درنهایت با ترکیب دادهها و فقط درمغز صورت میپذیرد. پس از پردازش اطلاعات درمغز، فرمانهای عصبی ازطریق مغز و نخاع به ماهیچهها و اندامها هدایت میشوند که به این فرایند اعمال حرکت گفته میشود. سلولهای گلیا داخل بافت عصبی یافت میشوند و قابل تحریک نیستند.
در هفته سوم پس از لقاح، در ناحیه پشتی جنین، نوار طولی از اکتودرم ظاهر شده که دارای دو پایانه سری و دمی میباشد، این صفحه، صفحه عصبی گفته میشود، از آنجایی که رشد اطراف صفحه بیش از نواحی مرکزی آن میباشد پس از مدتی صفحه بصورت ناودان مانند موسوم به ناودان عصبی و با ادامه روند رشد، سرانجام بصورت لوله در امده که به آن لوله عصبی گفته میشود.
دستگاه عصبی مرکزی از دو قسمت مغز و نخاع (medulla spinalis) تشکیل شدهاست. مغز در داخل حفره جمجمهای جای دارد و توسط کپسولی استخوانی محافظت میشود. نخاع نیز در داخل حفره نخاعی جای دارد و توسط ستون مهرهها حمایت میشود. هم مغز و هم نخاع در داخل پوششی بنام مننژ قرار دارند و مایع مغزی نخاعی نیز فضای بین این اعضا و مننژ را پر کرده است.
دستگاه عصبی مرکزی از دو بخش ماده سفید و خاکستری تشکیل یافتهاست. ماده خاکستری حاوی سلولهای عصبی و قسمت ابتدایی زواید آنها است و ماده سفید حاوی الیاف عصبی است.
مغز در داخل حفره جمجمهای جای دارد و از راه سوراخ ماگنوم به نخاع متصل میشود. قسمت پایینی مغز را که به طناب نخاعی متصل میشود را بنام ساقه مغز (Brain Stem) میشناسند و قسمت جلویی مغز را پیشامغز (پروزانسفالون) (Prosencephalon) مینامند.
در رویان ۵ هفتهای پیشامغز از دو قسمت تشکیل شدهاست: تلانسفال (Telencephalon) و دیانسفال(Diencephalon). تلانسفال که نیمکرههای مغزی را میسازد و دیانسفال که چشمها، هیپوفیز، تالاموس، هیپوتالاموس و اپی فیز (جسم پینه آل) را میسازد.
ساقه مغز از دو تشکیل شدهاست: مغز میانی (مزانسفالون Mesencephalon) و مغز پسین (رومبانسفالون Rhombencephalon).
رومبانسفالون نیز از دو بخش تشکیل شدهاست: متانسفالون (Metencephalon) که در آینده پل مغز (Pons) و مخچهمیلانسفالون (Myelencephalon) که در آینده پیاز مغز (Medulla oblongata) را میسازد. (Cerebellum) از آن منشا میگیرد و
نخاع درون ستون مهرهها از پیاز مغز تا کنار پایینی اولین مهره کمری
امتداد دارد و مغز را به دستگاه عصبی محیطی
متصل میکند. نخاع در کودکان بلند تر بوده و تا کنار بالایی سومین
مهره کمری امتداد دارد. نخاع علاوه بر انتقال اطلاعات حسی به مغز و
پیامهای عصبی به ماهیچهها، مرکز برخی از انعکاسهای بدن است. انعکاس، پاسخ
ناگهانی و غیر ارادی ماهیچهها در پاسخ به محرکهاست.
۳۱ جفت عصب نخاعی به نخاع متصل است. هر عصب شامل یک ریشهٔ پشتی و یک ریشهٔ شکمی است. ریشههای پشتی محتوی نورونهای حسیاند که اطلاعات را از گیرندههای حسی به دستگاه عصبی مرکزی انتقال میدهند. ریشههای شکمی محتوی نورونهای حرکتی اند که پاسخ حرکتی را از دستگاه عصبی مرکزی به ماهیچهها و غدهها منتقل میکنند.
در برش عرضی نخاع دو بخش دیده میشود: بخشی در وسط که از جنس مادهٔ خاکستری است و شامل جسم سلولی نورونهاست، و بخشی از جنس مادهٔ سفید که محتوی آکسون و دندریت نورونهاست و بخش خاکستری را دربر گرفتهاست. همچنین در بخش خاکستری نخاع، نورونهای رابط وجود دارند که باعث ارتباط نورونها با یکدیگر میشوند.
دستگاه عصبی مرکزی پستانداران به چند روش محافظت میشود. نخستین عامل، استخوانهای جمجمه و ستون مهرههامننژ میپوشاند. پردهٔ بیرونی مننژ از نوع بافت پیوندی محکم است و سختشامه نام دارد. در زیر آن لایهٔ عنکبوتیه قرار دارد، و لایهٔ درونی مننژ نرمشامه است که دارای مویرگهای خونی فراوان است و بافت مغزی را تغذیه میکند. میان لایهٔ عنکبوتیه و نرمشامه فضایی هست که از مایعی به نام مایع مغزی نخاعی پر شدهاست و نقش ضربهگیر را دارد. هستند که جعبهای محکم و استخوانی برای محافظت از مغز و نخاع به وجود میآورند. افزون بر آن، مغز و نخاع را پردهای سهلایهای به نام
همچنین، سلولهای پوششی دیوارهٔ مویرگهای مغزی، فاقد منافذی هستند که در سایر بافتها دیده میشود. در نتیجه بسیاری از مواد که در متابولیسم سلولهای مغز نقشی ندارند و نیز میکروبها معمولاً نمیتوانند وارد مغز شوند. به این عامل حفاظتکننده سد خونی مغزی میگویند.نورونهای دستگاه عصبی مرکزی بوسیله انواعی از سلولهای غیر قابل تحریک که نوروگلی نامیده میشوند حمایت میشوند.
این دسته از سلولها وظیفه حمایت از سلولهای عصبی یا همان نورونها را بر
عهده دارند و غیر عصبی هستند. گرچه این سلولها کوچکتر از نورونها هستند
ولی از لحاظ تعداد ۵ تا ۱۰ برابر نورونها هستند به طوری که نصف حجم مغز و
نخاع را شامل میشوند. این سلولها به ۴ دسته کلی تقسیم میشوند:
دستگاه اعصاب محیطی از اعصاب مغزی (Cranial nerves)، اعصاب نخاعی (Spinal
nerves) و عقدههای مربوط به آنها تشکیل شدهاست.
اعصاب مغزی ۱۲ جفت میباشند. اگرچه دو جفت اول را نمیتوان واقعاً جزئی از دستگاه اعصاب محیطی بهشمار آورد. تا هفته چهارم تکامل جنینی هستههای همه ۱۲ عصب مغزی تشکیل شدهاند. همه اعصاب مغزی بجز عصب بویایی و عصب بینایی از ساقه مغز منشا میگیرند. لیست اعصاب مغزی به شرح زیر میباشد:
در انسان ها ۳۱ جفت عصب نخاعی وجود دارد که از راه سوراخهای بین مهره ای ستون مهرهها بیرون میآیند. اعصاب نخاعی به صورت زیر تقسیم بندی و نامگذاری میکنند:
هر عصب نخاعی توسط دو ریشه به نخاع متصل است: ریشه پیشین (Anterior root) و ریشه پسین (Posterior root). ریشههای پیشین و پسین پس از خروج از طناب نخاعی به طرف سوراخ بین مهرهای خود رفته و به هم متصل میشوند و تشکیل عصب نخاعی را میدهند. ریشه پیشین حاوی الیاف وابران (Efferent fibers) است در حالی که ریشه پسین حاوی الیاف آوران (Afferent fibers) است. ازآنجا که الیاف آوران، اطلاعاتی از قبیل حس لامسه، درد، حرارت و ارتعاش را منتقل میکنند به آنها الیاف حسی (Sensory fibers) هم میگویند. عصب نخاعی پس از گذشتن از سوراخ بین مهرهای به دو شاخه تقسیم میشود: شاخه بزرگ پیشین (Anterior ramus) و شاخه بزرگ پسین (Posterior ramus). این شاخهها هم الیاف حسی و هم الیاف حرکتی دارند. شاخههای پیشین در ابتدای اندام مربوطه به هم میپیوندند و شبکه عصبی را در همان طرف اندام ایجاد میکنند. شبکه گردنی و شبکه بازویی در ابتدای اندام فوقانی شکل میگیرند و شبکه کمری و شبکه خاجی یا شبکه ساکرال (Sacral Plexus) در ابتدای اندام تحتانی ایجاد میشوند.
بدن با دو روش دفاع غیر اختصاصی و دفاع اختصاصی عوامل بیماریزا و بیگانه را از بین میبرد و مانع بروز بیماری میشود.
دفاع غیر اختصاصی در برابر اغلب میکروب ها یکسان عمل میکند و نمیتواند میکروب های مختلف را از یکدیگر تشخیص دهد.
دفاع غیراختصاصی شامل نخستین خط دفاع غیر اختصاصی و دومین خط دفاع غیر اختصاصی میباشد.
در پاسخ التهابی، محل آسیبدیده، سرخ، متورم و گرمتر از بقیهٔ نقاط بدن میشود.
درصورتی که عوامل بیماریزا از سد دفاع غیر اختصاصی عبور کنند، با دفاع اختصاصی روبهرو خواهند شد. در این مکانیسم، علاوه بر ماکروفاژها نوعی از گلبولهای سفید به نام لنفوسیتها نقش دارند که از سلولهای بنیادین مغز استخوان (مغز قرمز استخوان) حاصل میشوند. لنفوسیتها به طور اختصاصی عمل میکنند، یعنی یک نوع خاصی از عوامل بیگانه را شناسایی و از بین میبرند. لنفوسیتها پس از به وجود آمدن نابالغ هستند و برای کسب ویژگیهای لازم برای شناسایی و مبارزه با میکروبها، باید تکامل یابند. بر اساس محل کسب تکامل، لنفوسیتها را به دو دستهٔ لنفوسیتهای B و لنفوسیتهای Tتیموس تخصص یافتهاند. تقسیم میکنند. لنفوسیتهای B در مغز استخوان و لنفوسیتهای T در
لنفوسیتهای بالغ توانایی شناسایی مولکولها و سلولهای خودی را از بیگانه، و نیز مقابله با عوامل بیگانه را به دست میآورند و وارد جریان خون میشوند. لنفوسیتها بر سطح خود دارای گیرندههایی هستند که از لحاظ شکل هندسی مکمل نوع خاصی از آنتیژن (که بر سطح عوامل بیگانه قرار دارد) است. به این ترتیب، هر لنفوسیت، با داشتن نوع خاصی گیرنده، آنتیژن خاصی را شناسایی کرده و از بین میبرد. به همین علت میگوییم که لنفوسیتها به طور اختصاصی عمل میکنند. برخی از لنفوسیتها بین لنف و خون در گردشاند، و برخی دیگر در گرههای لنفی، طحال، لوزهها و آپاندیس جمع میشوند.
ایمنی هومورول بخشی از دفاع اختصاصی است که به مبارزه با باکتریها و ویروسهای موجود در مایعات بدن میپردازد ودر آن لنفوسیتهای B نقش دارند. لنفوسیتهای B هنگامی که برای نخستین بار یه آنتیژنی متصل میشوند، رشد مییابند، تقسیم میشوند و طی تغییراتی به پلاسموسیت و سلولهای B خاطره تبدیل میشوند. پلاسموسیتها پروتئینهایی به نام پادتن ترشح میکنند که در خون محلول هستند. هر نوع پادتن به به نوع خاصی آنتیژن متصل میشود و آن را از بین میبرد. نحوهٔ عمل پادتنها گوناگون است. در بسیاری از موارد پادتن با اتصال به آنتیژنهای سطح عامل بیگانه، از اتصال آن به سایر سلولهای بدن جلوگیری میکند، و موجب میشود میکروب به آسانی توسط ماکروفاژ بلعیده شود. سلولهای B خاطره نیز در بدن در حالت آمادهباش میمانند و درصورت برخورد دوباره با همان آنتیژن، تعداد بیشتری پلاسموسیت و مقدار کمی سلول خاطره تولید میکنند. در نتیجه، پادتن با مقدار و سرعت بیشتر تولید میگردد و مبارزه با شدت بیشتری انجام میگیرد.
مکانیسم ایمنی سلولی به مبارزه با سلولهای آلوده به ویروس و باکتری، و سلولهای سرطانی میپردازد. در این روش، لنفوسیتهای T نقش دارند. این سلولها نیز، پس از اتصال با آنتیژنی خاص، تکثیر پیدا کرده و انواعی از سلولهای T را به وجود میآورند:
گاه توانایی لنفوسیتها برای شناسایی عوامل بیگانه از خودی مطلوب نیست. در پیوند عضو، دستگاه ایمنی عضو پیوندی را بیگانه تلقی کرده و به آن حمله میکند. در این حالت گفته میشود که پیوند پسزده شدهاست. برای جلوگیری از چنین روندی، آنتیژنهای سطح عضو پیوندی باید بیشترین شباهت ممکن را به سلولهای فرد گیرنده داشته باشند. به علاوه، مصرف داروهایی برای تضعیف دستگاه ایمنی نیز تجویز میشود.
آلرژی یا حساسیت از اختلالات دستگاه ایمنی بدن است. در این حالت، بدن در برابر آنتیژنی بیش از حد واکنش میدهد. به آنتیژنی که موجب پاسخی به این شدت از طرف دستگاه ایمنی شود، آلرژن یا مادهٔ حساسیتزا گفته میشود. دانههای گردهٔ برخی گیاهان، گرد و خاک و برخی مواد شیمیایی میتوانند آلرژن باشند.
هنگامی که فرد برای نخستین بار در معرض یک آلرژن قرار میگیرد، لنفوسیتهای B او فعال شده و پادتنی را ترشح میکنند.این پادتن، پس از ترشح، بر سطح ماستوسیتها قرار میگیرند. در صورتی که فرد بار دیگر در معرض همان آلرژن قرار گیرد، آنتیژنهای آن به پادتنهای موجود بر سطح ماستوسیتها میچسبند. این موجب میشود تا سلول ماستوسیت گرانولهای حاوی میانجیهای التهابی به خصوص هیستامین را آزاد کند، آزاد شدن این میانجیها علایم آلرژی را به دنبال دارد: تورم، خارش، آبریزش بینی و چشم، قرمزی، تنگی نفس، ...
در این نوع اختلال، دستگاه ایمنی بدن سلولهای خودی را بیگاته تلقی کرده و به تخریب آنها میپردازد. این واکنش ممکن است در اثر تولید نابهجای پادتنهایی باشد که علیه مولکولهای سطح سلولهای بدن ترشح میشوند.
بیماریهای خود ایمنی ممکن است بر بخشهای مختلفی از بدن تأثیر بگذارند. به طور مثال، در بیماری اماس دستگاه ایمنی به پوشش اطراف سلولهای عصبی مغز و نخاع حمله میکند. دیابت نوع یک نیز نوعی بیماری خود ایمنی است که در آن جزایر لانگرهانس پانکرآس مورد تهاجم قرار میگیرد و بیماری لوپوس منتشر.
گاهی ممکن است در یک یا تعدادی از اجزای دستگاه ایمنی نقصی بروز کند. نقص ایمنی ممکن است مادرزادی یا اکتسابی باشد. ایدز مثالی بارز از نقص ایمنی اکتسابی است که در آن سلولهای T کمککننده مورد تهاجم قرار میگیرند و موجب تحلیل قدرت دفاعی بدن میشوند.